جیرجیرک

April 29, 2006

عکاسی

بعد از دو هفتۀ سخت ،امروز حس کردم که حالم بهتره .دوربین را برداشتم و رفتم به شکار شکوفه ها بهاری که عمرشون یکی، دو هفته بیشتر نیست و یه جور که وارد حریم خصوصی خونه های مردم نشم یه چند تایی عکس انداختم

April 24, 2006

پاک کن

دیروز من هم مثل کودکی گریه کردم.گریه ایی که از اعماق وجودم می آمد.بدون شرم و با صدای بلند.نه از مردم خجالت کشیدم و نه از پلیسی که داشت ماشینی را جریمه می کرد و ممکن بود مرا متوقف کند .از دردی گریه کردم که مدت هاست آزارم میدهد. و در این گوشۀ متمدن از این دنیا لااقل باید مرحمی برایش باشد . در واقع از مطب دکترم فرار کردم .دکتری که به راحتی مرا به بیمارستان حواله داد بدون این که حتی در صورتم نشان از دردی طولا نی را ببیند و به راحتی در جوابم گفت که
This is the way that we work here.Do you understand?
می فهمیدم .خوب هم می فهمیدم اما شاید به عنوان انسانی که درد می کشید احتیاج داشتم که کسی فقط به حرف هایم گوش کند.روز سختی بود.روزی که فراموشش نخواهم کرد.به بیمارستان هم نرفتم.تحمل نداشتم بعد از چهار پنج ساعت با تجویز یک قرص مسکن به خانه بر گردم. به خانه برگشتم و در حالی که استراحت می کردم،تمام مدت نگران تیکۀ دستمال کاغذی بودم که وسط هق هق گریه از سوراخ بینی ام بلعیده بودم. خنده ام گرفت و با خودم گفتم شاید این هم نشانی است که هنوز من برای سلامت خودم ارزش قائل هستم و شاید هم نشانی است برای خندیدن. یاد دورا ن بچگی امان افتادم که یک بار تویتی قطعه ایی کوچک از پاکن معطری را از راه بینی بلعیده بود واز من میپرسید که چی می شه و من هم در عالم بچگی می گفتم مطمئن نیستم ولی شاید بمیری و خلاصه چند روزی هر دو ما منتظر بودیم که اتفاق بدی بیفتد . چند روز بعد وقتی تویتی یک عطسۀ جانانه زد، وپاک کن که دور و برش را لایه ایی پوشانده بود به بیرون پرتاب شد، بالاخره خیال هر دو مان راحت شد که مر گی در کار نیست

April 18, 2006

سوری

تام کروز و کتی هولمز ، امروز صاحب یه دختر شدند.بخش جا لب اسم اون بچه است که سوری است.بله سوری . توی خبر گفته شده که این اسم در زبان عبری به معنای پرنسس و در فارسی به معنای گل سرخ است.می تونید اصل خبر را این جا بخونید

April 16, 2006

دسته گل

دسته گلی از گل های سرخ،سپیدزیبا در گوشه ا یی آرام ، منا ظری بودند که شکارشان کردم ودرگوشه ایی ثبت شان نمودم تا در فرصتی مناسب به عزیزانم هدیه کنم

April 13, 2006

برای تو

تمام شد
نه سریع،نه کند و آرام
نه غمگین بود ونه شاد
سخت نه ولی آسان هم نبود
اتفاق افتاد وفصلی جدید آغاز خواهد شد
و راهی جدید در پیش رو
شاید
کمی سخت
کمی غمگین
و لی تنهایی در کار نیست
سدی محکم از عاطفه،مهر و عشق در کنارت خواهی داشت
دوستت دارم و همچنان خواهم داشت

April 11, 2006

زبان افغانی

چند شب پیش یه برنامه از افغانستان نشون می داد و ا ین که در راه بازسازی با چه مشکلاتی دارن دست و پنجه نرم می کنند.همیشه شباهت های زبان فارسی و دری برای من جالب بوده و یکی از بزرگترین آرزوهام اینه که بتونم یه کار مقابله ای روی این دو تا زبان انجام بدم.یه قسمت از اون برنامه مربوط به امتحان رانندگی بود. سربازی که مسئول برگزاری امتحان بود به مترجم برنامۀ بی بی سی که پرسید به نظرتون این شخص نتیجۀ امتحانش چی میشه، گفت:آقا ناکام میشه.نفر بعدی قبول شد و عدۀ زیادی تماشاچی شروع کردن به دست زدن.بازم گزارشگر پرسید برای چی این ها دست می زنن؟ و سرباز جواب داد چون این ادم کامیاب شده،مردم براش چه چه می کنن .این جا هم چندین بار با چند نفر افغانی صحبت کرده ام و تقریبا میشه بیش از نود و پنج درصد حرفاشونو فهمید.البته زبان افغانی دارای چند گویش مختلف است و بیشتر قسمتی که به زبان دری حرف می زنند برای ما قابل فهم است.ولی این که کامیاب و ناکام درست تر است یا موفق و ناموفق، میتواند به زنده کردن کلماتی منجر شود که ما قرن ها پیش داشته ایم و به مرور با کلمات عربی انها را جانشین کرده ایم

April 08, 2006

اولین عکس

دیشب یه اکانت جدید توی فلیکر باز کردم.از وقتی وب لاگ نویسی را شروع کردم چیز های زیادی در رابطه با درست کردن وبلاگ یاد گرفتم و لی هنوز خیلی چیز ها هم هست که نمی دونم.به هر حال تجربۀ خوبی است و دنیایی جدید که در های زیادی را به روی من باز کرده.از حالا به بعد که هوا هم بهتر میشه سعی می کنم عکس های بیشتری بگیرم مخصوصا حالا که دیگه محدودیت جا هم ندارم.این هم اولین گلی که این جا با گرم شدن هوا در میاد

April 02, 2006

سیزده به در

امسال هوا به نسبت سال گذشته خیلی عالی بود.یعنی از برف و یخ اصلا خبری نبود و اگه میتونستی باد سرد را یه کم تحمل کنی ،میشد بساط پیک نیک را هم راه انداخت.اما نکته جالب اینه که این جا پیدا کردن جایی که بشه سبزه ها را به اب انداخت کار ساده ایی نیست.نه این که رود خونه و دریاچه کم باشه.مشکل این جاست که اگه ببینن داری توی اب چیزی میاندازی انوقته که کار ادم در میاد.پارسال که داشت از اسمون یخ می اومد،اوضاع بهتر بود چون کسی اون دور و بر نبود اما امسال به خاطر خوبی هوا ،چند نفری اون دور و بر مشغول رفت و آمد بودن خلاصه هر جوری بود سبزه ها را به اب دادیم.اما مشکل بعدی پیدا کردن دو تا علف بود که بشه گره زد و این چند تا علف، بلند ترین علف هایی بودن که گیر اوردیم.این هم از مراسم امسال.تا سال دیگه کجا باشیم و توی چه اب و هوایی.خدا میدونه

April 01, 2006

زلزله

بروجرد برای من خاطرۀ خوش درختان گردو،انگور یاقوتی و باغ های سر سبز میوه و خیار شورهایی است که بی اغراق در تمام ایران بی نظیر است و شنیدم که این خطۀ سبز هم لرزیده و عده ای از مردم بیگناه را به کام مرگ فرستاده.نمیدانم ایا کسی تا به حال گذارش به منطقۀ زیبای گهر افتاده یا نه؟بهشتی کوچک و سر سبز.گویا خداوند مهربان بخشی از بهشت زیبایش را به زمین اورده و به زمینی های این دنیا هدیه ایی سبزارزانی داشته.نمیدانم کدام یک از مناطق اطراف بروجرد و درود اسیب دیده اند .اما خوب میدانم که این دو منطقه از ایران از نعمت و منابع طبیعی چیزی کم ندارند و امروز در این روزهای نه چندان بهاری و البته هنوز سرد اوایل بهار،این مردم مهربان و مهمان دوست ، اکنون شاید مهمان اسمان و زمین خداوند و در انتظار کمک هستند تا از انچه که برایشان پیش امده کمرراست کنند و زندگی را با روالی دیگر شروع کنند.امید که بتوانند باخاطری هر چند نه خیلی خوش ،لااقل در زیر سرپناهی امن به شروعی دیگراز زندگی برسند