جیرجیرک

November 30, 2005

خاطره

هیچ وقت مناسبت ها را فراموش نمی کنم.چه بد چه خوب.ولی نمی دونم چرا یادم رفته بود که دیروز چه روزی بوده؟شاید به خاطر به یاد نیاوردن خاطرات نه چندان خوشایندی است که توی این ماه پشت سرهم اتفاق افتاده بودن.ولی نه من اون فرشته را یادم نرفته بود.دیروز وقتی بیدار شدم،عکسش را بوسیدم و مثل همیشه ازش خواستم که برامون دعا کنه
دوستت دارم مهربون ترین مهربون ها وجات خیلی خیلی پیشمون خالیه

November 27, 2005

دلتنگی

بوی ظهر داغ داغ تابستان،صدای کولر گازی، سرما سرما، خزیدن به زیر پتو در ان ظهرهای داغ داغ داغ، نوشابۀ تگری با کیک سفت ومقوی برای عصرانه.کسی این روزها را به خاطر دارد آیا در این سرمای منفی ده درجه؟کسی دلش تنگ شده آیا؟کسی هست این دور و برها که بیاید با من سوار بر اسب خیال شود؟

ستاره ها

چهار ستارۀ زیبا در دوردست می درخشند. شاید یکی پرنورتر و یکی کم نور تر. ولی همه می درخشند.و این حقیقتی است غیر قابل انکار.باید امید داشت و چشم به دور دست; به عمق درخشان آن ستاره های رنگین و قشنگ.تا آهسته آهسته تو را به وادی
خیا ل انگیز زندگی رهنمون شوند

November 18, 2005

درهای زندگی

تویتی میگفت دوستی بهش گفته که زندگی درهای زیادی داره که مرتب این درها باز میشن و باید مراقب باشی واونها را ببندی مبادا طوفانی بیاد و اساس زندگیتو بر باد بده
من میگم
زندگی درهای زیادی داره که مرتب این درها باز میشن اما نباید با عجله اونها را یکی بعد از دیگری بست به این امید که شاید بشه جلوی طوفان سهمگین حوادث را گرفت و زندگی را نجات داد. باید این درها باز بمونن شاید که نسیمی خوش از درون اونها بوزه و به زندگی تغییری زیبا بده.قبول دارم که بایدجلوی طوفان ایستادگی کرد ولی گاهی حتی پس از خرابی طوفانِ,آبادی وتازگی میاد.شاید که طوفان آثار غم و غصه را با خودش ببره وبه جاش نسیم جان بخش دوستی ومحبت از لا به لای درهای باز زندگی وزیدن بگیرن

November 17, 2005

فردا

شعری را ناتمام رها میکنم تا روز دیگری آن را به پایان برسانم.روز دیگر وقتی به سراغ آن میروم میبینم شعر به پایان رسیده است

November 12, 2005

بادها خبر از تغییر فصل می دهند



این عکس ها به فاصله تقریبا یک هفته از هم گرفته شده اند.خیلی تعجب کردم وقتی دیدم تقریبا برگی "روی درخت نمونده.اما گویا واقعا "بادها خبر از تغییر فصل می دهند

November 06, 2005

پاییز







مامان قشنگم جات خالی است تو این خزان زیبا

November 01, 2005

یاد

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد وگذر نکرد خوابی