جیرجیرک

December 31, 2005

سال 2006


کمتر از شش ساعت به شروع سال2006 باقی مونده.این جا داره برف میاد گرچه برف امسال خیلی زیاد نیست.امسال هم گذشت با بدی ها و خوبی هاش.هر سالی که میاد را باید با امیدی تازه شروع کرد.و با آرزوی روزهایی شاد برای همۀ کسایی که دوستشون داریم.میگن سال نو را حتما به در کرد و جایی رفت و گرنه نحسی توی خونه موندن تمام سال گریبانتونو میگیره.شوخی کردم. ولی بد نیست از خونه بزنیم بیرون، حتی اگه برای چند ساعت باشه و صفایی کنیم و خودمونو برای روزهای کاری و یا درسی جدید آماده کنیم

December 27, 2005

دنیای ما

December 26, 2005

بم


چه جوری میشه امروز را به یاد داشته باشیم اما واقعۀ غم انگیز بم را به خاطر نیاوریم.واقعیت غم انگیز حال و روز زندگی باز ماندگان بم،چقدر در کنار این تصاویر رنگی کریسمس،غم انگیز تره.خدایا سرزمین ما را در پناه خودت محفوظ و سلامت نگه دار.این دعا کافی نیست.خیلی کارها هست که باید انجام داد.کارهایی حتی ساده.چه برای پیشگیری،چه برای بازسازی.اما....................................................

خدایاسرزمین ما وعزیزان مارا در پناه دست قدرتمند خودت محفوظ وسلامت نگه دار

December 24, 2005

بده بستون شیرینی / cooke exchange


نمی دونم بده بستون شیرینی معادل خوبی هست یا نه؟امسال توی این مراسم شرکت کردم.فکر میکردم باید یه مقدار شیرینی ببریم و به اشتراک، همه بذاریم یه جا و هر کی هر چی دوست داره بخوره. غافل از این که باید به تعداد نفرات،دوازده تا شیرینی توی یه بسته بندی کریسمسی، درست کنیم و بدیم به هر نفر. درسته که کلی شیرینی های جور وا جور بهت میدن ولی خوردن اون همه شیرینی کلی برات جوش و صد البته اضافه وزن میاره و چون خیلی هم خوش قیافه شدن ، نمی تونی جلوی خودتو بگیری.این هم یکی دیگه از مراسم کریسمسه که میزان قند خونتون را بد جوری نوازش می ده البته اگه تونسته باشین از قبل ترش جلوی خودتونو بگیرید و تا روزی که می رید مرخصی، دیگه به شیرینی های سر کار ناخنک نزنید وگرنه باید برای یه رژیم مضاعف خودتونو آماده کنید

December 23, 2005

پوینت ستیا / pointsettia

دو روز بیشتر به کریسمس باقی نمونده.از این روزهای سال رنگ های قرمز و سبزش را دوست دارم.گرچه هنوز بعد از این چند سال، برام بوی عید خودمونو نمی ده.دلم برای بوی آخرین روزهای اسفند تنگ شده،برای شیرینی های قنادی بی بی که با تویتی می خریدم واون بسته بندیشون می کرد جوری که تا مقصد همون طوری سالم می موندن،دلم برای بوی شهرم تنگ شده.همون بویی که همه اعتراف میکردن وقت پیاده شدن از هواپیما،وقتی پاشونو میذارن رو اولین پله ،اونو حس میکنن.دلم برای سبزی پلوی عید با ماهی شوریده یا حلوای سرخ شده تنگ شده.گلهای پوینت ستیا را هم خیلی دوست دارم اما دلم بوی گلهای نرگس رو میخواد که توی گلدون لابه لای گل های مریم و میخک وشب بو، یواشکی دارن عطر افشانی میکن.می خوام امسال توی لیست آرزوهام، از بابا نویل بخوام سال دیگه برام از همۀ اون بوها بیاره تا کنار این گلهای زیبای پوینت ستیا من هم سال نو را با شادی شروع کنم

December 21, 2005

شب یلدا


غم و غصه ها به کوتاهی امروز و شادی وخوشی ها به درازای امشب باد

December 18, 2005

life

Life is like a box of chacolate.You never know what you get.

December 15, 2005

قدم بعدی

دیروز یه بار دیگه به خودم ثابت کردم که می تونم از پس خیلی کارها بر بیام. این دفعه این موفقیت خیلی بهم مزه داد.نمی دونم شاید چون خیلی براش صبر کرده بودم و زحمت کشیده بودم.شاید هم چون گذر از این مرحله بهم کمک میکنه که بتونم راحتر وارد مرحلۀ بعدی بشم گرچه هنوز راه درازی در پیش دارم

December 09, 2005

دوستی

زندگی ، گرمی دل های به هم پيوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست

در ضميرت اگر اين گل ندميده است هنوز
عطر جان‌پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز
دانه ها را بايد از نو كاشت
آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان
خرج می بايد كرد
رنج می بايد برد
دوست می بايد داشت
"فریدون مشیری"

December 07, 2005

عزیزان از دست رفته یادتون گرامی

اسکویی رفت،منوچهر آتشی ومرتضی ممیز هم رفتند، هواپیمای ایرانی هم سقوط کرد تا داغ تازه ای بر دلها بیفتد.و امروز هم منوچهر نوذری رفت.آقای از کی بپرسم؟
رفت و زندگیش در یک روز از این روزهای سیاه و آلوده به پایان رسید.رفت گرچه سالها بود که مثل سابق فعال نبود .گویا خداحافظی آن شبش در تاتر گلریز ، آخرین خداحافظی رسمیش بود.در این ده سال بعد بود، اما کمرنگ و کم فروغ تر.جای خالی همشون حس میشه و غم از دست دادنشون سنگینه.اما خاطرات خوش کارهایی که انجام دادن همیشه در یادها خواهد موند

December 03, 2005

پیک عشق

بالاخره رسید.شمردم وشمردم وشمردم تا بالاخره رسید.لغزش انگشتای ظریفش را روی کاغذ دیدم وبوی محبتشو واوج احساسشو.همه را دیدم بدون این که صداشو بشنوم.دیدمش که چه جوری یه کنج آرومی پیدا کرده و با چه احساسی برام نوشته.توی رنگهای شاد گم شدم و بوی دوستی وعشقشو استشمام کردم.از لابلای آهنگ هایی که انتخاب کرده بود حرفای دل کوچولو ومهربونشو شنیدم و فاصله ها آب شد.و من موندم ورویایی خوش.دوستت دارم تویتی مهربون من