جیرجیرک

May 07, 2006

اخراج

جمعه صبح که رفتم سر کار،همه جا پاک سازی شده بود.نه از گلدان ها خبری بود نه از قاب عکس ونه از لوازم شخصی.به جایش یه دستۀ بزرگ از کاغذ و چند تا کلاسور که توش پر بود از آمار حساب کتاب روی میزم بود و یه نامۀ کوتاه به اسم من که می گفت باید به این کاغذ ها سر و سامان بدم و اگه سوالی دارم میتونم رئیسم را قبل از ساعت نه ببینم .روز قبلش تعداد زیادی نامه برای همکارم اومده بود.اونها را بردم پیش رئیس و پرسیدم که این نامه ها را باید چه کار کنم؟گفت که اونهایی را که مربوط به دپارتمان است باز کنم و بقیه را که شخصی است بهش بدم چون که شب قراره همکارم راببینه .گویا شبانه اومده بودند وهمه چی را جمع کرده بودند.خلاصه من موندم و یه عالمه کار.برام توضیح مختصری داد و من شدم مسئول رسیدگی به حقوق عقب افتادۀ استاد هایی که تازه از اعتصاب در اومدن .اصرار داشت که تمام سعی ام را بکنم که تمام اون کارها تا اخر روز جمعه انجام بشه.برای اولین بار گفتم که نمی تونم و احتیاج دارم تا لااقل چند ساعتی وقت صرف کنم تا بفهمم چی به چی است.روز پر کاری بودو مسولیتی سنگین.تمام این استاد ها حق اتحادیه پرداخت می کنند و اگر مشکلی پیش بیاید به راحتی حق دارند که شکایت کنند.امیدوارم رئیسم که همیشه هندوانه با دقت بودن و منظم بودن را زیر بغل من می گذارد، یادش بماند که تجربۀ یه کارمند نوزده ساله را نمیشود یک شبه به کارمند دیگری منتقل کرد و کار ثابتش را به وظایف روزانه و پر کار کارمند دیگری منتقل نمود .یاد نصیحت دوستم می افتم که این جا هرچه بتوانند پیش می ایند.باید یادت باشد که عقب نروی و راه پیشروی را تا می توانی سد کنی

1 Comments:

  • سلام جیرجیرک این رو بدون که زندگی هر آدمی فرازی داره و فرودی .همیشه آن روی سکه رو هم ببین

    By Anonymous Anonymous, at 8:48 PM  

Post a Comment

<< Home