جیرجیرک

October 16, 2006

کودکی

از همون وقتی که این قدر خوندن و نوشتن یاد گرفتم که کتابی غیر از کتاب های درسی ام را بخونم، پدرم دست من و تویتی را می گرفت و به تنها کتاب فروشی که در واقع لوازم تحریر هم می فروخت، میبرد و با دست هایی پر تر از پر برمون میگردوند خونه.برای من کتاب می گرفت و برای تویتی که عاشق نقاشی بود ،لوازم نقاشی."کتاب فروشی هنر" تنها کتاب فروشی منطقه امانیۀ اهواز بود که توی سال های جنگ هم باز بود.صاحبی داشت لاغر اندام و مهربون با یه عینک ته استکانی سیاه رنگ.اولین کتاب رسمی من که حدودا چهارصد صفحه میشد،شاهزاده و گدا بود.اون موقع کلاس دوم ابتدایی بودم و هر روز به عشق خوندن کتاب،راه خونه تا مدرسه رامیدویدم.خطم خوب نبود، ازهول تمام کردن تکالفیم بدتر هم شده بود.با این حال. تا وقتی کسی منو با چراغ قوه و زیر پتو مشغول کتاب خوندن دستگیر نمی کرد کسی کاری با من نداشت.اون سال ها کتاب کم بود ولی هر چی بود شاهکار بود.چه ترجمه چه تالیف.کسایی که کمی اهل مطالعه هستن،حتما یادشون میاد.از کتاب ها و نمایش نامه های چخوف بود تا نویسنده های فرانسوی مثل سارتر والکساندر دوما و نویسنده هایی مثل میکا والتاری خالق سینوهه که می گفتن همچین کسی اصلا وجود نداره و این اسمه مستعاره .از طرف دیگه یه کتاب فروشی دیگه توی بازار بود که اسمش بوستان بود و هنوز هم هست .آقای بوستان یه مرد ریزاندام بود و فوق العاده مهربون که ساعتها برات وقت میذاشت تا کتاب مورد علاقه ات را برات پیدا کنه.براش مهم نبود که تو یه بچۀ هشت،نه سالۀ کنجکاوی که شاید حتی نتونی خوب فارسی بخونی.کتابی نبود که نداشته باشه یا بگه ندارم.هر جوری بود برات گیر میاورد.توی مغازه اش از زمین تا سقف کتاب بود و گاهی توی عالم بچگی ترس برم میداشت نکنه وقتی دارم لابه لای این کتابا می گردم یکی از این قفسه ها چپ بشه رو سرم. اون روزی که بابا منو می برد و میسپرد دست اقای بوستان که برام کتاب پیدا کنه،دیگه از خوشی روی پا بند نبودم.قیافه ام جالب بود .با اون هیکل ریزه میزه و گندمی ،با موهایی که پسرونه کوتاهشون می کردم و با بازوهایی که توی باشگاه تار عنکبوت پرورش داده بودمشون،هن هن کنان با کتابام خودم را میرسوندم به بابا و می گفتم.زیاد برنداشتم.همش هفت هشت تابیشتر نیست.اون روزها و خاطره هاشون از قشنگترین خاطره های دوران بچگی منه .دورانی که به من خیلی کمک کرد که شخصیت دوران کودکی ام را توی یه کنج امن و سالم آروم آروم پرورش بدم و شکل بگیرم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home