جیرجیرک

October 21, 2005

درد

درد های من جامه نیستند تا ز تن در آورم.چامه وچکامه نیستند تا به رشته سخن در آورم.نعره نیستند تا ز نای جان براورم.دردهای من نگفتنی است.دردهای من نهفتنی است.انحنای روح ا م،شانه های خستۀ غرور من،تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است.کتف گریه های بی بهانه ام،بار نو معانی حس شاعرانه ام،زخم خورده است.درد های پوستی کجا؟درد دوستی کجا؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home