جیرجیرک

January 13, 2006

نحسی

این نحسی که میگن اگه سیزدهم ماه تو جمعه بیفته، پیش میاد، گویا دامن محل کار من را هم گرفت و ریسم با اون همه یال و کوپال، یه دفعه محترمانه از عرش افتاد پایین.اون حقوق سالی 120 هزار دلار،اون همه امر ونهی واون همه ابهتی که داشت،دود شد و رفت هوا.دلم براش خیلی سوخت گرچه تو این مدت اونی که بیشتر از همه اذیت شده بود من بودم.دوست نداشتم و ندارم که شکستن آدم ها را ببینم .این ادم تمام وقت و زندگیشو روی کارش گذاشته نه بچه ای داره و نه زندگی خوانوادگی .آدم هایی که تا ظهر از ترسش جرات نداشتن از اتاقاشون بیان بیرون، عصر جمع شده بودند دور هم و می گفتن و می خندیدن.گر چه من خشکی و بد اخلاقی توی محل کار را اصلا نمی پسندم اما به قول اقای همسر وقتی قراره اون تعداد زن با هم یه جا کار کنن،واقعا یه مدیریت اساسی لازمه تا کارا پیش بره .مخصوصا وقتی که تعداد کارمندها هم سر به چند هزار تا بزنه و اون بخش هم کلیدی ترین بخش اون سازمان باشه.هر چی هست من هنوز برای این آدم احترام قایلم و معتقدم لیا قت های زیادی داره ولی اینو هم میدونم که توی سن 50 سالگی و بعد ا ز28 سال کار کردن توی این سازمان، همچین پسرفتی میتونه خیلی اثر بدی روش بذاره و این همون مثل معروف آمریکای شمالی است که چیزی به اسم امنیت شغلی وجود نداره حتی توی آخرین سال های کاریت که دیگه چیزی به بازنشستگیت باقی نمونده

0 Comments:

Post a Comment

<< Home